در اسلام از نماز، هیچ فریضه اى بالاتر نیست. چه طور نماز را اینقدر سستى مى کنید در آن؟ از نماز همۀ این مسائل پیدا مى شود. شما پرونده هایى که در دادگسترى ها، در جاهاى دیگر، دادگاهها هست، بروید ببینید. از نمازخوان ها ببینید پرونده هست آنجا؟ از بى نمازها پرونده هست. هرچه پرونده پیدا کنید، پروندۀ بى نمازهاست. نماز پشتوانۀ ملت است. سیدالشهدا در همان ظهر عاشورا، که جنگ بود و آن جنگ بزرگ بود و همه در معرض خطر بودند، وقتى یکى از اصحاب گفت: ظهر شده است، فرمود که یاد من آوردید، یاد آوردید نماز را و خدا تو را از نمازگزاران حساب کند.» و ایستاد همانجا نماز خواند؛ نگفت که ما مى خواهیم جنگ بکنیم. خیر، جنگ را براى نماز کردند.نماز یک کارخانۀ انسان سازى است. فحشا و منکر را نماز، نماز خوب فحشا و منکر را از یک امّتى بیرون مى کند. اینهایى که در این مراکز فساد کشیده شده اند، اینها، آن بى نمازها هستند. نمازخوان ها در مساجدند و مهیّایند براى خدمت. مسجدها را خالى نکنید، تکلیف است امروز. امروز یک روزى است استثنایى. ما در یک مقطع از عصر واقع شده ایم که استثنایى است. ما با ذکر خدا، با اسم خدا پیش بردیم و نماز بالاترین ذکرخداست
در این بیانات زیبا، در مورد اهمیت نماز، چند نکته آمده است:
1. هیچ فریضهاى بالاتر از نماز نیست.
2. نماز پشتوانۀ ملت است.
3. امام حسین علیه السلام براى نماز جنگ کردند (تا نماز اقامه شود.)
4. نماز یک کارخانۀ انسانسازى است.
5. نماز خوب، فحشا و منکر را از یک امّت بیرون مى کند و عامل فساد، بى نمازى است.
6. نماز بالاترین ذکر خداست.
حضرت امام(س) نماز را عامل ترس شیاطین مى دانند و مى فرمایند: شیطانها از نماز مى ترسند، از مسجد مى ترسند
ایشان نماز را بلندترین فریاد دانسته، مى فرمایند: نگویید که ما انقلاب کردیم، حالا باید هى فریاد بزنیم. خیر، نماز بخوانید، از همۀ فریادها بالاتر است.
در کتاب هاى امام خمینى(س)نماز عروج به مقام قرب و حضور در محضر انس» معرفى شده که سرمایۀ تعیّش آن عالم و سرچشمۀ سعادت آن نشئه» است. این معجون الهى که با کشف تام محمّدى صلى الله علیه و آله براى درمان تمام دردها و نقص هاى نفوس فراهم آمده»دردهاى انسان را درمان مى کند و باعث وصول او به خداوند متعال مى گردد.
اگر کتاب هاى حضرت امام(س) را مطالعه کنیم، خواهیم دید اوصافى دربارۀ نماز بر قلم آن بزرگوار جارى است که نشانگر معرفت ایشان به عمق و کنه این عبادت جامع است.
اهمیت نماز در سیرۀ عملى امام خمینى(س)
اگر بخواهیم اهمیت نماز را نزد کسى دریابیم، باید به جایگاه نماز در سخنان او توجه کنیم و با مشاهدۀ اعمال و رفتار او نسبت به نماز، پى به عظمت نماز نزد او ببریم. به گفتار حضرت امام(س) در مورد نماز و نیز نوشتار ایشان در این زمینه پرداختیم؛ بجاست در اینجا، نگاهى نیز به زندگى و شیوۀ عملى آن حضرت داشته باشیم.
کسى که به نماز اهمیت مى دهد هرگز آنرا ترک نمى کند، اول وقت آنرا بجاى آورد، با آرامش و حضور قلب نماز مى خواند و.
هر یک از این موارد در جاى خود، داراى اهمیت است و بحثى مستوفا مى طلبد. اما در اینجا، براى نمونه، خوب است بدانیم نماز ایشان در اسارت و بیمارى به چه صورتى بوده است:
دختر حضرت امام(س) نقل مى کند:
امام براى من تعریف مى کردند: [وقتی مأموران ساواک مرا به تهران می بردند]توى راه من گفتم که نماز نخوانده ام، یک جایى نگه دارید که من وضو بگیرم! گفتند: ما اجازه نداریم. گفتم: شما که مسلّح هستید و من که اسلحه اى ندارم. به علاوه، شما همه با هم هستید و من یک نفرم، کارى که نمى توانم بکنم. گفتند: ما اجازه نداریم. فهمیدم که فایده اى ندارد و اینها نگه نمى دارند. گفتم: خوب اقلاًّ نگه دارید تا من تیمّم کنم! این را گوش کردند و ماشین را نگه داشتند، اما اجازۀ پیاده شدن به من ندادند. من همینطور که توى ماشین نشسته بودم، از توى ماشین خم شدم و دست خود را به زمین زدم و تیمّم کردم. نمازى که خواندم پشت به قبله بود؛ چرا که از قم به تهران مى رفتیم و قبله در جنوب بود؛ نماز با تیمّم و پشت به قبله و ماشین در حال حرکت! اینطور نماز صبح خود را خواندم. شاید همین دو رکعت نماز من مورد رضاى خدا واقع شود.
از دوران بیمارى ایشان نقل مى کنند که:
امام از یک ساعت قبل از ظهر، هر کس پیش ایشان مى رفت، از او مى پرسیدند: چه قدر به ظهر مانده؟ و هدفشان هم این بود که در نماز اول وقتشان، تأخیرى رخ ندهد ساعت سه و نیم بعدازظهر احساس عجیبى بر همه مستولى شد. کار به جایى رسیده بود که با تلاش بسیارِ پزشکان و پرسنل بیمارستان، همه منتظر وقوع معجزه اى بودیم. هنگام مغرب، پزشکان با توجه به اینکه حساسیت ایشان را به نماز مى دانستند، صدایشان کردند و گفتند: آقا، وقت نماز است. امام، که از ساعت یک و نیم بعدازظهر بى هوش شده بودند، نسبت به این صدا عکس العمل نشان دادند.
همۀ ما شاهد آن بودیم که ایشان در آن حالت بى هوشى با حرکات دست و ابروها، نماز مغرب را به جا آوردند.
روز جمعه! غرفه ها باید ببست
روبروی تیر دشمنها نشست
پا به پای مرد جمعه، همچو شیر!
حیله و مکر عدو باید شکست
روز جمعه غرشی باید کشید!
حرفهای مرد جمعه را باید شنید
در صفای سینه ی سید علی
روزهای سخت مولا را بدید
گوش جان بر خطبه های یار داد
جان برای سیّد غمخوار داد
از صفای صحبتش بیدار شد
با نگاه بی ریایش یار ش
مرد جمعه! ما همه یار تو ایم
تک به تک مشتاق دیدار تو ایم
در نماز جمعه! جنگ آموختی
در کلاس عشق درد اندوختیم
یک طرف، حج فقیران خوانده ان
خار اندر چشم دیوان خوانده اند
نیزه در دست امام و صف، طویل
مایه رشک یهودان خوانده اند
از غرور و غیرت و مردانگی
در تعجب، آن حسودان مانده اند
نقش ارتباط با خداوند و معنويت و پرستش در زندگي:
1. يافتن پاسخي مطمئن براي زندگي و چرايي آن؛
2. يافتن تكيهگاهي مطمئن در دنياي متغّير و پرشتاب؛
3. برآورده كردن نيازهاي معنوي از طريق ارتباط با كمال مطلق (خداوند)؛
4. غلبه بر احساس بيهودگي و پوچي؛
5. وا داشتن روح به تفرّج و نشاط مناسب،
6. سپاسگزاري و ستايش از ولينعمت.
عبدالله بن مسعود میگوید: در اولین مرتبه که از جریان امر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آگاه شدم، هنگامی بود که به همراه عموهایم با چند تن دیگر از قوم خود به قصد خرید اجناس وارد شهر مکه شدیم. و از جمله اجناسی که در نظر داشتیم آن را تهیه کنیم عطر بود و ما را برای تحصیل این متاع به سوی عباس بن عبدالمطلّب راهنمایی کردند.
ما به جانب عباس رهسپار شدیم و او در نزدیکی چاه زمزم در نزدیکی خانه کعبه نشسته بود و ما هم پهلوی او نشستیم. در این هنگام مردی از درب صفا داخل مسجد شد که رنگ او سفید متمایل به قرمزی بود، موی سرش تا وسط گوش کشیده شده و پیچیده مانند بود، دماغ او باریک و صاف و اندک برآمدگی داشت، چشمهایش سیاه و بزرگ بود، دندانهای سفید و برّاقی داشت، دستها و پاهای او درشت و مردانه بود، محاسن پُری داشت و از دو پارچهی سفید لباس پوشیده بود گویی که ماهیست چهارده شبه و از افق برتابیده است.
این مرد خوش اندام وارد مسجد شد و در جانب راست او پسر نیکو رویی بود و در پشت سر آنان زنی آهسته قدم بر میداشت و خوب زینتهای خود را پوشیده بود این سه نفر به سوی سنگ آسمانی حجرالاسود آمدند و به ترتیب حجر را دست کشیده و بوسیدند و سپس هفت مرتبه خانه کعبه را طواف کردند. و بعد از طواف در مقابل رُکن ایستاده و شروع کردند به نماز خواندن: دست برای تکبیر بلند کرده و تکبیر گفتند و بعد از قیام رکوع کردند، سپس به سجده رفتند و بعد باز قیام نمودند. و ما از مشاهدهی این جریان تعجب کردیم زیرا در سرزمین مکه این اعمال و اینگونه عبادت سابقه نداشته است.
پس رو به سوی عباس کردیم و گفتیم: آیا این آئین جدیدی است که در میان شما پیدا شده است، یا چیزیست که آنرا نمیشناسیم؟ عباس گفت: آری سوگند به پروردگار متعال که آن را نمیشناسید، این مرد برادرزادهی من محمد بن عبدالله است و این پسر علی ابن ابیطالب است و این زن خدیجه دختر خویلد و زن محمد است، و در روی زمین کسی به جز این سه نفر پیدا نمیشود که اینگونه و به این ترتیب خداوند جهان را پرستش کند .
سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۳۳۳.
چادرنشینی مسلمان، به شهر آمد، داخل مسجد شد، دید مردی با خشوع نماز می گذارد. توجهش به وی معطوف گردید. پس از نماز به او گفت: چه خوب نماز می خوانی، جواب داد علاوه بر نماز، روزه هم دارم و اجر نماز گزار صائم دو برابر نمازگزار غیر صائم است. مرد اعرابی که مجذوب او شده بود گفت: در شهر کاری دارم که باید آن را انجام دهم، بر من منت بگذار و قبول کن که شترم را نزد شما بگذارم تا بروم و برگردم. او پذیرفت و چادر نشین با اطمینان خاطر شتر به وی سپرد و از پی کار خود رفت. نمازگزار ریاکار با دور شدن اعرابی بر شتر نشست و با سرعت آن محل را ترک گفت. پس از ساعتی مرد چادرنشین برگشت ولی نه از نمازگزار اثری دید و نه از شتر. در اطراف و نواحی مسجد جستجو کرد، نتیجه ای نگرفت. بیچاره سخت ناراحت و متأثر گردید و یک شعر گفت که مفادش این بود: نمازش به شگفتم آورد و روزه اش مجذوبم ساخت، امّا نمازگزار روزه دار ناقه ی جوانم را با سرعت راند و برد .
لئالی الاخبار، ص ۳۳۰.
در آغاز خداوند نوع انسان اولیه را خلق کرد و سپس نسل وی را از نطفه همان انسان قرار داد. تا بدینسان، مراحل حیات آدمی پس از خلق ادامه یابد. این بیان، جوابی است دینی در رد عقاید داروین و کسانی که اجداد انسان اولیه را موجودات تک سلولی و یا از نسل میمون می پندارند.
در نظرگاه اسلامی، نوع انسان دو گونه آفرینش داشته است:
یکی آفرینش از گِل و بدون پدر و مادر. این گونه آفرینش ویژه آدم (علیهالسلام) و حوّا است که خداوند آنان را از گِل آفرید. این گونه از آفرینش، تنها یک بار رخ داده است.
دوم، آفرینش از یک پدر و یک مادر که نسل انسان پس از آدم (علیهالسلام) و حوّا را شامل میشود. همه انسانها از نسل آدم (علیهالسلام) و حوّایند که بر اثر ازدواج یک مرد و یک زن پدید آمدهاند.
گونه دوم از آفرینش همواره ادامه دارد و یکی از نشانههای نعمتهای الهی و از پایههای تکامل بشر است. بنابراین، اصل انسان از گِل و نسل او از آب است. قرآن درباره گونه نخست آفرینش به صراحت میفرماید که آفرینش انسان از گِل آغاز شده است.
و درباره گونه دوم میفرماید که خداوند نژاد انسان را از ماء مهین یعنی قطره ناچیز آب آفریده است.
قرآن کریم، از عنصر نخستین آفرینش انسان با چند تعبیر یاد میکند. گاه آن را طین» میخواند به معنای گِل، و گاه تراب» به معنای خاک،
و گاه حَماء مَسنُون» به معنای گِل بدبو و نیز صلصال» به معنای گِل خشکیده.
این تعابیر گوناگون حاکی از مراحل گوناگون آفرینش انساناند و تناقضی میان آنها نیست؛ بدین معنا که خداوند، خاک را برای آفرینش انسان برگزید و سپس آن را به گِل مبدّل ساخت و آنگاه گِل بویناک و سیاه و سپس خشک شد و خداوند از آن انسان را آفرید.
خداوند از روح خویش در کالبدش دمید و به فرشتگان فرمان داد بر او سجده کنند.
قرآن کریم آفرینش انسان به گونه دوم را دارای چند مرحله میداند: نطفه، عَلَقه، مُضْغه، استخوان و دمیده شدن روح.
تفسیرهای قرآن کریم، گفتهاند که مراد از آفرینش نو» عبارت از دمیدهشدن روح در کالبد جنین انسانی است که چهار ماه پس از انعقاد نطفه انجام میپذیرد.
در روایات آمده است که نطفه چهل روز در رحم میماند و آن گاه به صورت عَلَقه درمیآید و چهل روز بعد به صورت مُضغه. پس از چهار ماه، خداوند دو فرشته را به خلق کودک مأمور میسازد
درباره این سایت